ای که هر دم ز تبت خلقت


صد شتر بار مشک در سفرند

گردن اشتران دهی پر زر


به کسانی که سرور هنرند

تا تو اشتر سواری اندر فید


خار و حنظل به فید گلشکرند

پیش اشتر دلی چو خاقانی


یاد تو جز به جام جم نخورند

دوش در ره بمانده اند مرا


اشتری ده که زیر بار درند

اشتری ده ه بار من بکشد


ور فروشم به تازیی بخرند

ور بندهی دهمت صد دشنام


که یکی ز آن به اشتری نبرند